سلام من اومدم با یه خبر عالی ، پس به پایین بنگرید .
این داستانی که قراره بنویسم مثل فیلم هایی هست که مثلا از قسمت ۳۱ تا ۳۴ درباره یه چیزه و از قسمت ۳۵ تا ۳۶ درباره یه چیزه دیگس
شخصیت اصلی این داستان یه دختر هس ، ای بابا من چرا دارم همه چیو لو میدم پایین تر قسمت مقدمه رو بخونید یه چیزایی گیرتون میاد . فکر نکنید ها اون دختره منم ، البته تو داستان ها من اون دخترم ولی اینو مطمئن باشین که من زمین تا آسمون با این دختره تو یه چیزیا فرق دارم مثلا اخلاقم و .
حالا ولش کنیم برین قسمت مقدمه رو بخونید این از زبون شخصیت اصلی هستش .
مقدمه :
اسم من ماریان هس و خواهر کوچکتر میزوگی هستم اصل ماجرا ها تو ۱۸ سالگیم اتفاق میفته البته تو بعضی از جاها کودکی من و داداش میزوگیم رو نشون میده من دو سال از داداش میزوگی کوچیک ترم من به خاطر مسابقه های فوتبال داداشم با سانایی و یوشیکو و ساکاهارا آشنا و دوست شدم .
خب من دوباره اومدم ، حتما خیلی هاتون سانایی و یوشیکو رو میشناسین ولی ساکاهارا رو نمیشناسین ، خب باید عرض کنم ساکاهارا خالقش منم و آبجی دوقلوی سوباسا هس ، مثل سوباسا فوتبالیست هستش و فوتبال رو دوست داره . به نظرم من بیشتر شبیه ساکاهارا هستم حالا ولش کنین .
الان فکر میکنین ماریان یه دختر آرومی هست ، خب یه جورایی آفرین درست گفتین ولی چون جنابعالی جای اون تو داستانم یکم بعضی وقتا آروم بودنش رو کنار میزاره .
خب امیدوارم از وراجی من خسته نشدین ، هر وقت دلم خواست و وقت شد میام داستان رو میزارم .
خب خداحافظ همگی
داستان زندگی رویایی من ( قسمت ۲ )
داستان زندگی رویایی من ( قسمت ۱ )
داستان زندگی رویایی من ( مقدمه )
یه ,، ,رو ,خب ,تو ,داستان ,از قسمت ,و یوشیکو ,سانایی و ,مقدمه رو ,درباره یه
درباره این سایت